سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اسیر سرنوشت
نوشته شده در تاریخ 88/11/21 ساعت 10:39 ص توسط ایمان


 دلتنگم.......و بی قرار  بی وفا ...
دیگر به خلوت لحظه هایم عاشقانه قدم نمی گذاری !!
می دانی مدتهاست سنگینی نگاهت را حس نکرده ام
من مبهوت مانده ام چگونه این همه زمان را صبورانه گذراند ه ام !
ببین ..نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کردم ...شاید ....
دیگر زبانم از گفتن جملات می ترسد
و دستهایم توانی برای نوشتن در خود نمی بیند !
اما باز هم اینبار برای تو می نویسم :
می خواهمت .....هنوز
گاه انچنان اشفته و بی قرارت می شوم که تردید ندیدن دوباره ات در تمام وجودم ریشه می کند
اما نمی خواهم !
نه می خواهم و نه می توانم که بی تو بودن را برای همیشه...باور کنم !
می خواهمت هنوز.....
حتی اگر دستانت در جستجوی .....دستانم نباشند
می خواهمت هنوز.....
حتی اگر چشمانت با من بیگانه شده باشند !
باید بروم
و خواهم رفت
مسافری چند روزه در این دنیا بیش نیستم
با کوله باری از گناه و اندوه می روم ...
تا برای همیشه ...به نیستی ها بپیوندم
شاید هم زیاد زیسته ام...و حق ام هم بیش از این نبوده است!
و بدان که برای همیشه تکه ای از قلبم را نزدت به جای گذاشتم
باید بروم و خواهم رفت ..
امروز.....
شایدم فردا.....
به گمانم در ورای همه این کلمات فقط یک کلمه نهفته باشد :
دلتنگت شده ام ...به همین سادگی







  پیام رسان 
+ دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست ، جای چشم ابرو نگیرد ، گرچه او بالاتر است




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ